سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میایی بریم؟! - شلوغ و پلوغها
نویسنده :  بچه های آی تری پل ای

 

حضرت استاد فرمودن : خودت رو در دشتی زیبا . های کلاس . پر ز گلهای مریم . تنها ببین . در حال قدم زدن میری جلو . در سحرگاهان . قبل از طلاع خورشید . هوا تاریک ......... همش خوب بود . ولی هوا تاریک دیدم . نه نمیشه . گفتم نوچچچچچچ من با بابا میرم .

واسه همین دست بابایی رو گرفتم با هم رفتیم در ساحل زاینده رود همونجایی که پر ز گلهای مریم هستش ( شماها هنوز ندیدین ) قدم زدیم .

آی حال میداد .... جای هیشکی خالی نبود چون دلم میخواست تنهایی برم چون حضرت استاد هم فرموده بودن

 خلاصه تنهایی رفتیم قدم زدن . به استخری رسیدیم پر ز ماهی های زیبا و نیلوفرهای آبی ( اونم توی استخر) . کنار استخر ردیف درختان سربه فلک کشیده ی سرو ..... رفتییییییییم تا به کلبه ای متروک رسیدیم . استاد فرمودن برین تو . من نرفتم تنهایی خونه مردم؟! بی اجازه ؟!!!!!!!!

خلاصه فرمودن بنشین و با خدای خودت راز و نیاز کن .

 منم رفتم خونه ی خود خدا . نشستم تنهایی جلوی خونش . آی حال داد اینجا دیگه جات خالی .............. یاد همگی بودم .آی حال داد

 

راستی میایی بریم؟!

 


- جمعه 86/1/31 ساعت 5:43 عصر



...
لینکهای دیدنی
آرزوی فاطمه
جشنواره مهرباران
...دست خط
.
.
.
.
آرشیو
مهمونی گلی
مهمونی بی تا
مهمونی سحر
مهمونی مریم
عید های 86
مهمونی ندا
مهمونی سپیده
مشهد و امام رضا
دختر حاجی شدن
بچه مچا
گذشته ها ...
مناسبتها
15 :بازدید امروز
حضور و غیاب
درباره خودم
میایی بریم؟! - شلوغ و پلوغها
آرم و نشان شلوغ و پلوغها
میایی بریم؟! - شلوغ و پلوغها

آوای آشنا
اشتراک
 
دور هم جمع میشیم دوباره ...