به ساعت که نگاه میکنم بیش از 5یا 6 دقیقه نگذشته که فهمیدم .
الآن دارم فکرش رو میکنم . من از ندا فهمیدم . هر دو خبر رو .(اردیبهشت ماه بود ......در دست باز سازی .......آبان ماه)
تا فهمیدم . حرفش رو نصف و نیمه قطع کردم . گفتم نه میخوام از خود گلی بشنوم . هرچی شماره خونشون رو گرفتم کسی خونه نبود . شماره همراهش رو گرفتم قطع میشد . لابلای حرفام بهش رسوندم که میخوام حتما باهاش حرف بزنم . قطع کردم . نشد دوباره تماس بگیرم . زنگ زدم دوباره به ندا . مو به تنم سیخ شده بود . ندا میگفت و من بال بال میزدم . ندا میگفت و من .........
کمی که آروم گرفتم کلی ازش تشکر کردم . دلم که نیومد دوباره زنگ زدم روی همراه گلی بعد از کلی گپ و گفتگو هایی که میتونید حدسش رو بزنید .. گلی جان دید من تا با خود مامان جانش همکلام نشوم درجه حرارت صدام پایین نمیاد . و گوشی رو وووول نمیکنم . همینجور که گوشی رو میدادن به مادرشون فرمودن بیا مامان داره بال بال میزنه .
گوشی رو که گرفتن . بنده راستش اولش اختیار از کف داده بودم عین بچه سه ساله ها عرض تبریک داشتم و اینکه شکر فقط و فقط و فقط شکرگزاریم . شکرگزار ... بعد کم کم سعی کردم کمی ادب و نزاکت داشته باشم .
ولی خب زیادم فایده نداشت .
گلی جان الهی من و تو با تموم این بروبچی که عاشق مامان باکلاست هستن فداش بشن یکجا . .
امشب شهادت امام صادق بود . شب جمعه . یادمون نره . شکرگزاری . یادمون نره باید شکرگزار تمام چهارده معصومی باشیم که همیشه متوسل بودیم بهشون . امشب شب جمعست . شب شهادت امام صادق علیه السلام .