چند وقتی هست که دست بر کیبرد نبرد و ننگاشته ایم .
بسیار میهمانیها آمد و رفت و اندر احوالات تحولی ایجاد ننمود تا بلکی ما دست بر کیبردی برده از بزرگان و فرهیختگان دریار آی توپولی بنگاریم .
تولدها آمد و رفت . گشت و گذارها آمد و رفت و ما .......................
تا دیگه امشب یک اتفاقاتی افتاد بسیار دیدنی و شنیدنی و ..........خلاصه ...........
حاجیه خانم . مادر بزرگوار گلی بانو رفته بودن عشقبازی .
اونم عشقبازی با خدا .......... با چهارده معصوم علیهم السلام . کربلا
می فهمی از کربلا اومده بود . از زیارت امام عاشقان .از زیارت امامان عاشق . از زیارت ......
نکته ها برای گفتن . تعریف لحظه ها بسیار شیرین و مجذوب کننده بود . آره مامان گلی سوغاتها داشتن .نکته ها داشتند گفتنی . سوغاتیهاشان بیش از ظرفیت درک من و تو بود عزیز جان ......
چند تن از ما بروبچ با مامانهامون اومده بودیم که خب مامانامون جلسه ی حاج خانومی تشکیل داده بودن . مام که غرق مامانی شدن بی تا .

دیگه کم کم داشت شب از نیمه میگذشت که یادمون افتاد تولد بانوی مهربانمان . نانازی خانم . خانم مهندس ندا بانو می باشد .
مجلسی ترتیب دادیم توووووووووووووپ . کیک و شیرینی و .....خلاصه بخور بخوری بود . فداش شم ندا جون اصی انگار ریختی مارم نمیخواس تحمل کنه . چون فقط نشس تا یوخده ازش عکس بیگیریم . آ اصی نه بلند شد از جاش . نه تکون خورد . نه .............
از بسکی شوما هیییی چشش کردیند . آ نزاشتین . یکی از توو ماوا آدم از آب در بیاد