گلی همزمان با غزل رسید . بعد از سلام و احوالپرسیهای معمول . آرشین نازنین ما که خواب بود رو بیدارش کردن ...........
اولین آغوشی که آرشین فسقلی را ربود خیلی بهش خوش گذشت
. من که ندیدم چی شد
. فقط یک لحظه فریاد گلی و آبشاری شیری رنگ
و به همراهش جیغ بنفش سایر دوستان بچه را به وحشت انداخت . آنچنان که ساکت بود و نگاهمان میکرد ![](http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/117.gif)
.
آرشین رو از اون میون بردمش کنار و شروع کردم باهاش حرف بزنم . بچه ی بنده خدا وحشت زده شده بود . اگه آرووم میشدم میزد زیر گریه . بچه دلش حال اومده بود ... خودش رو راحت کرده بود . ولی نمیفهمید برای چی این خاله هاش که اینقدر ادعای عاشقی دارن حالا کم آوردن .......![](http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/132.gif)
گلی مجبور شد لباسش رو بشور و خیس و خیس بشینه توی مجلس سران . کف تالار پذیرایی مجلل هم که خودتون تصورش رو بکنین چی شد .... فقط شانس آورد که روی فرشها نظر لطفی نداشتن
.![](http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/134.gif)
![](http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/134.gif)
از نکات قابل توجه دیگر در اجلاس سران . همزمان با برگزاری شب میلاد باسعادت سرکار ندا خانم . سعی کردیم چندتا عکس باکلاس بگیریم ....... اما مگه اینا میزاشتن . ای بابا چی چی اینا قاتی پاتی می ایستن . انگار به عمرشون عکس 3 در 4 نگرفتن .
البته سعیم این بود که از کیکهای زیبا و خوش طعم بی تای هنرمندمان عکاسی کنم . بعد به این بروبچ بی دست و پا نشون بدم . یادشون بیارم که خیلیییییییییییییییییییی بی ذپت و پا تشریف دارن .
من هرچی سعی میکردم این عکسها کادرش تنظیم بشه . نورش درست باشه . لنزش .... اینا عین این بستنی فروش سر چهارراه جیغ با تعجب نگاه میکردن که مگه یه عکس گرفتن صحنه چیدن داره؟؟؟؟؟؟خب سواتشون تا همین حدث دیگه .![](http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/167.gif)
![](http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/167.gif)
![](http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/167.gif)
![](http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/167.gif)